حادثه ای که ایرانی و افغانی را در غم فرو برد
محمد کاظم کاظمی طی یادداشتی با اشاره به قتل دردناک ستایش قریشی دختر 6 ساله افغانستانی در ایران نوشت: در چنین مواقعی آنچه مهم است، تحریک عواطف جامعه میزبان و مهاجر نیست، بلکه تسخیر عواطف است.
به گزارش خات نیوز، حادثه ای که ایرانی و افغانی را در غم فرو برد خبر دردناک قتل یک دختر 6 ساله افغانستانی دلها و قلبهای مردم ایران و افغانستان را به درد آورده است.
در پی مفقود شدن دختر بچه 6 ساله مهاجر افغانستانی به نام «ستایش قریشی» در منطقه خیرآباد ورامین، روز یکشنبه 22 حمل، خانواده ستایش اقدام به انتشار اطلاعیهای مبنی بر مفقود شدن دخترشان میکنند و تمام منطقه و محله زندگی را به دنبال ستایش جستجو میکنند. اما شب هنگام جسد سوخته ستایش از منزل همسایه یافت میشود.
این حادثه حرف و حدیثهای زیادی به دنبال داشته است و شبکههای اجتماعی مملو از اظهارات نسنجیده و دروغها و بسیاری از اظهاراتی است که بسیاری از آنها به دور از واقعیت است.
گاهی عنوان کردهاند خانواده ستایش تهدید شدهاند، گاهی عنوان کردهاند که حق برگزاری مراسم ختم ندارند، و بسیاری از مطالب دیگر… .
با گسترش این اظهارات، محمد کاظم کاظمی شاعر، نویسنده، فرهیخته و ادیب افغانستانی در یادداشتی به این موضوع واکنش نشان داده است.
در این یادداشت آمده است: روی سخن من در این یاداشت، با جامعه مهاجر افغانستان است، کسانی که خبر کشته شدن دردناک ستایش قریشی در ورامین، دلشان را به درد آورده و در مواردی اندک، به اظهاراتی از سر درد، اما نسنجیده را موجب شده است.
ما مهاجران افغانستان، بارها جور «تسری جرم فردی به قضاوت اجتماعی» را کشیدهایم.
حتی گاه جرمی هم در کار نبوده و تبعاتی برای ما مهاجران داشته است، مثل جریان خفاش شبهای تهران که به غلط افغانستانی دانسته شد و عواقب سنگین اجتماعی برای ما بر جای گذاشت.
ولی اگر ما عقیده داریم که آن روش نادرست بوده است، اکنون باید در عمل به این عقیده وفادار باشیم. باید بدانیم که این جرم میتوانست از سوی هر کسی اتفاق بیفتد. ما باید با تدبیر و تعقل، روش درست برخورد با چنین ماجراهایی را به همه نشان دهیم.
ما برای این کار به 2 چیز نیاز داریم. یکی ایجاد همبستگی در بین همه مهاجران ما در شرکت وسیع و چشمگیر در مراسم تشییع و ختم آن مرحوم و دوم بازتاب این همبستگی در رسانههایی که در دسترس داریم.
نفس حضور وسیع و پررنگ مهاجران ما تأثیرگذار است، چه در استادیوم ورزشی باشد چه در یک مراسم ملی، چه در یک تشییع جنازه و ختم.
این حضور پررنگ و گسترده و البته بدون حاشیه و خشونت، خودش هم بر عواطف عمومی جامعه ایران تأثیر میگذارد و هم آنها را از ماجرا خبر میکند.
باید این قضیه عواطف مردم ایران را نشانه بگیرد. باید کاری کرد که بدنه جامعه ایران که قطعاً از این جنایت بیزارند، از رهگذر عاطفی در جریان این ماجرا قرار بگیرند، ولی نه با شکلی که به رضایت از این ماجرا متهم شوند و ناچار شوند که از خود دفاع کنند و مثلاً بگویند، خوب، شما هم که گاه از این کارها کردهاید.
ما باید مردم ایران را در موقعیت همدلی و همراهی قرار بدهیم.
در پشت صحنه برنامه ماه عسل، «احسان علیخانی» مجری این برنامه حرف درستی میزد. گفت که شما در برنام طوری صحبت نکنید که آدم ایرانی که پشت تلویزیونش نشسته است، آن قدر مورد تهاجم قرار بگیرد که ناچار شود به توجیه و دفاع روی بیاورد.
علیخانی گفت: شما طوری صحبت کنید که حس کند خود وی در این رنج شما شریک است.
این است که در چنین مواقعی آنچه مهم است، «تحریک عواطف» جامعه میزبان و مهاجر نیست، بلکه «تسخیر عواطف» است. تحریک عواطف کمک نمیکند. چون عاطفهای که تحریک شود، واکنش قابل پیشبینی ندارد.
ولی تسخیر عواطف، یعنی اینکه دست عاطفه طرف را بگیری و دنبال خودت بکشانی.
و این تسخیر عواطف با شرکت جدی، باشکوه، آرام و مثبت در مراسم و مطرح کردن ابعاد مظلومیت ماجرا رخ میدهد، بدون این که قضیه افغانستانی و ایرانی را پررنگ کنی.
بعضی دوستان عقیده دارند که اگر این جنایت از سوی یک جوان مهاجر نسبت به یک دختر ایرانی رخ داده بود، رسانههای ایران و جامعه ایرانی همان رفتاری را میکرد که در جریان خفاش شبهای تهران کرد.
شاید تا حدودی چنین میبود ولی نه به شدت قدیم. این را در نظر بگیریم که اکنون شرایط فرق کرده است.
ما مهاجران در رسانهها و جامعه ایرانی دوستانی بسیار داریم که در آن زمان نداشتیم. بسیاری از خبرگزاریها و مطبوعات ایران اکنون با ما همسویند. باید از این ظرفیت استفاده حداکثری بکنیم.
زمانی بود که بعضی رسانههای ایران، انعکاس جرایم افغانها را وظیفه خود میدانستند. من این را در مورد یکی از روزنامههای کشور که از پشت صحنه آن کمابیش خبر داشتم، به عینه شاهد بودم.
ولی اکنون در همان روزنامه، مسئولان آن دستور دادهاند که نباید جرایم، با عنوان ملیت مجرم در روزنامه تیتر شود.
همان روزنامه امروز مطالب بسیار مثبتی نسبت به مهاجرین منتشر میکند. اینها حاصل چیست؟ حاصل همان روش ملایم و مثبتی است که ما در عرصه مطبوعات ایران پیش گرفتیم و اکنون نتیجه داده است.
شاید شما ندانید که ما با همین روش چه راههایی را در رسانههای ایران باز کردهام که برای ما مسدود بوده است.
دوستان گرامی. اگر ما امروز «حمیدرضا بوالی» داریم، اگر «مهدی طوسی» داریم، اگر «محمدرضا آزادی» داریم، اگر «محمدحسین جعفریان» داریم، اگر «رضا امیرخانی» داریم، اگر «نادر طالبزاد»ه داریم، اگر «مهدی خالقی» داریم، اگر «محسن اسلامزاده» داریم، کسانی که این همه از ما مهاجران دفاع کردهاند، اینها حاصل همین تعامل مثبت و سازنده بوده است.
به هر حال دوستان گرامی. به این فکر نکنید که اگر این ماجرا در جهت برعکس رخ داده بود چه میشد.
به این فکر کنید که ما راهی در پیش بگیریم که اگر باری دیگر خدای ناکرده جریانی شبیه خفاش شبهای تهران رخ داد، عوارض ناگوار آن کمتر باشد.
برای این مسیر، ما فقط یک راه در پیش داریم. همسو ساختن بیشتر افرادی از جامعه ایران با خویش. یارگیری از جامعه ایران، برای حمایت از مهاجرین.
فارس
با اظهارات جناب عالی مخالف هستم. این دست آوردهایی که شما ذکر نمونید) فلان کس را داریم و از چندین نفر اسم بردید) دست آورد تعاملات جنابان عالی نیست بلکه بیشتر آنها دست آورد مبارزات بسیاری از مهاجران افغان در شبکه های اجتماعی در نشر اخبار و بالا بردن سطح آگاهی مردم ایران از حقوق بشر به خصوص مهاجران و… و همین طور شبکه های تلویزیونی فارسی زبان مثل بی بی سی فارسی و من و وتو و… و فشارهای جامع جهانی به خصوص سازمان ملل متحد می باشد.
در مورد دوستان شما در نشریه های ایرانی باید عرض کنم دوستانتان به درد پر کردن لای جرز دیوار هم نمیخورد! اگر این دوستانتان واقعا میخواهند کاری کنند چرا به نشانه اعتراض تا به حال کاری انجام نداده اند؟ مثلا میتوانستند تظاهرات انجام بدهند و نه تنها این گونه جنایات بلکه بسیاری از جنایاتی که جمهوری به اسم اسلامی ایران در حق مردم افغانستان انجام میدهد، اعم از تبغیض نژادی، زیر پا گذاشتن حقوق پیش پا افتاده مثل تحصیل و….را محکوم کنند.
کاری که بسیاری از مردم اروپا و امریکا و….برای حمایت از مهاجران و حقوق انها انجام میدهند.