چهل و پنج دقيقه تا قرار

چهل و پنج دقيقه تا قرار

سمت چپ مرتب ميكردو…

بيست و پنج دقيقه جلوي اينه گذشته و هنوز برلي مدل مو تصميم نگرفته بود ناگهان ماشين اصلاح سر را برداشت يك كاسه هم بر سرش گذاشت و خارج كاسه را با ماشين اصلاح سر شماره صفر كوتاه كرد نگاهي به ساعتش انداخت و ديد تا قرار ملاقاتش كمتر از يكساعت باقي مونده با عجله لباس هايش را پوشيد از درب خانه زد بيرون چهل و پنج دقيقه تا قرار ملاقات زمان داشت توسط اتوبوس تا محل قرار فقط سي و پنج دقيقه زمان كافي بود در ايستگاه منتظر اتوبوس بود و بعد از هفت دقيقه اتوبوس به ايستگاه رسيد سوار شد در طول مسير با خودش صحبت مي كرد و ديالوگ هاي مختلف را مي گفت “مرسي كه امدي سر قرار من در يكماه گذشته هر بار كه تورو تو خيابان ميديدم ضربان قلبم ميرفت بالا ،نه اين خوب نيست”،”اونروز كه ميني ژوپ و تاپ پوشيده بودي خيلي خوشگل شده بودي ، نه اينم نميگم”،”سگت مريض شده بود بردي پت شاپ خوب شد،نه نه خوب نيست”،”كجا هر روز ميري صبحها،اينم كه تعقيبش كردم و ديده دنبالش رفتم ميدونم تو يك شركت كار ميكنه”،اتوبوس از ايستگاه ها به سرعت ميگذشت و پسر حواسش در ديالوگها و ديدن دختر سر قرار بود ايستگاه مورد نظر پياده شد ،يك گلفروشي نزديك ايستگاه بود و نه دقيقه تا ساعت ملاقات زمان داشت يك گل رز انتخاب كرد پولش را داد و به سمت قرار ملاقات حركت كرد.

دو دقيقه تا زمان قرار باقي بود كه محل قراردر پياده رو ٥٠ متر تا چراغ راهنما مقابل باجه تلفن بود خيابان شلوغي كه كلي ادم و ماشين از اونجا عبور ميكرد صداي بوق ماشين ها،حراجه حراجه،هندونه بدو هندونه داريم…

پسر از دور ديد دختر در حال نزديك شدن است از چهارراه گذشت و به طرف پسر امد ضربان قلب پسرزياد شده بود و شروع به عرق كردن كرده بود

پ-سلام خوبي؟

د-سلام مرسي

پ-اين گل ماله تو ه

دختر بامكث گل را ميگيرد

د- گل گرفتي برام!!!!

پ- اره اشكالي داره؟

د-نه عزيزم مرسي من عاشق گل رز هستم

پسر سرخ ميشود و جملاتي را كه در اتوبوس فكر كرده بود مرور ميكرد تا ببينه كدوم جمله رو بگه…

ناگهان پسر ميگويد

پ- دوست دختر من ميشي؟

دختر كه از مدتها قبل منتظر پيشنهاد پسر بوده است بلافاصله مي گويد

د-اره عزيزم چرا كه نه…

صدايي به گوش ميرسد كه در حال فرياد زدن است برين كنار مواظب باشين و يك صداي وحشتناك خورد شدن شيشه بگوش ميرسد…

كنار باجه تلفن محل قرار ساختماني در حال احداث است و كارگران مشغول نصب شيشه هاي ساختمان بودند كه شيشه سقوط ميكند و با شتاب به سر دختر ميخورد…

مردم جمع شده اند و صداي آمبولانس از دور بگوش ميرسد پسر بالاي سر دختر كه غرق خون است و با چشمان اشك آلود در حال فرياد زدن است “كمك كنيد آمبولانس كو ….

دختر در اي سي يو در كما قرار دارد و پسر بي تاب قدم نيزند و گريه ميكند و به دختر در اي سي يو نگاه ميكند…

دكتر از اي سي يو خارج ميشود و به همراهان دختر كه نگران منتظر ايستاده اند ميگويد “متاسفانه كاري نمي شود كرد دخترتان ضربه مغزي شده و در كما هست،اگر مايل باشين تنها كاري كه ميشه كرد مي تونين رضايت بدين اعضاش به نيازمندان پيوند زده شود!!!”

پسر فرياد ميزد “اخه چرا اخه چرااگر قرار نميزاشتم باهاش هنوز بود هنوز مي تونستم از دور ببينمش هنوز ميتونستم تو رويام داشته باشمش…”

مجيد عدل آنتاليا ١آگوست ٢٠١٧

همچنین ببینید

مستند غار اصحاب کهف در برنامه محفل در ترکیه 

مستند غار اصحاب کهف در برنامه محفل در ترکیه 

مستند غار اصحاب کهف در برنامه محفل در ترکیه تهیه کننده برنامه محفل از تولید …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کد امنیتی *